«من حتی نمی دانم چطور شروع کنم.» این جمله ای بود که ادل سی ام ژوئن در نامه ای آنلاین به هوادارانش نوشت؛ این در حالی بود که شب گذشته دومین برنامه ی خود را از کنسرت های چهار شبه ی پیش فروش شده اش در استادیوم ویمبلی اجرا کرده بود. این کنسرت ها قرار بود در برابر 98 هزار نفر نتیجه ی پیروزمندانه ی اجرای 123 شب اجرای تور جهانی او باشد، اما روی صحنه یک جای کار ایراد داشت و اوضاع به خوبی پیش نمی رفت. او نوشت: «هر دو شب با صدایم کلنجار می رفتم. مجبور بودم بیشتر از همیشه به صدایم فشار بیاورم. مدام احساس می کردم باید گلویم را صاف کنم.» بعد از دومین اجرا ادل به ملاقات دکترش رفت؛ کسی که به او گفت تارهای صوتی اش آسیب دیده و هیچ گزینه ای جز کنسل کردن بقیه ی اجراها ندارد. قدرتمندترین صدای جوان در تجارت موسیقی در سکوت سقوط کرد. او نوشت: «این که بگویم دلم شکست، واقعاً نمی تواند عمق احساساتم را بیان کند و شاید این تعبیر حتی دست کم گرفتن احساساتم باشد.»
البته ادل 29 ساله پیش از این هم در چنین وضعیتی قرار گرفته بود؛ شش سال پیش، بعد از اجرای زنده در یک رادیوی فرانسوی، تارهای صوتی او دچار خونریزی شد و برای ترمیم این جراحت مجبور شد یک جراحی بسیار حساس و پرخطر به نام «جراحی میکروسکوپی تارهای صوتی» را تحمل کند. در این جراحی، جراح چاقوهای کوچک و انبرک های مینیاتوری را که روی یک دسته ی یک فوتی که به هم متصل هستند، به سمت حنجره ی بیمار هدایت می کند تا بافت آسیب دیده ای را که ارتجاع تارهای صوتی را از بین می برد و صدا را از طنین طبیعی خودش و وسعت و شفافیتش محروم می کند، بشکافد. جراح ادل، دکتر استیون زیتلز به دنبال پلیپ ناهنجاری بود که زیر اپیتلیومش (لایه ی نازک بیرونی تارهای صوتی) ایجاد شده بود. دکتر زیتلز به دقت آن لایه را با چاقوی جراحی برداشت، با انبرک بافتی را که پلیپ زیر آن قرار داشت، مانند زبانه ی کفش عقب کشید و با دومین سری انبرک ها بافت چسبناک و آلوده را بیرون کشید و سطح مجروح را به منظور پیشگیری از ایجاد زخم و خونریزی با لیزر سوزاند.
حد خطا در چنین جراحی هایی با کسری از میلیمتر اندازه گرفته م یشود. شما نمی توانید اجازه بدهید که ابزارها با بافت های سالم تماس پیدا کنند. زیتلز میدانست که باید شکاف بسیار عمیقی ایجاد کند و ریسک بالایی در آسیب دیدن پروپریا (لایه ی زیرین نرم و قابل انعطاف تارهای صوتی) وجود دارد. او به من گفت که اگر پروپریا سوراخ می شد، دیگر امکان نداشت بتواند قدرت و انعطاف صدای ادل را حفظ کند.
در 12 فوریه ی 2012، دقیقاً سه ماه بعد از عمل جراحی، ادل توانست 6 جایزه از مراسم گرمی را که شامل آلبوم سال و ترانه ی سال می شد، از آن خود نماید. در سخنرانی انتخابش به عنوان بهترین اجرای انفرادی پاپ او از دکتر زیتلز برای برگرداندن صدایش تشکر کرد. صحبتهای ادل در آن مراسم برای بیشتر بینندگان تنها به عنوان بخشی از داستان بازگشتش بود، اما برای تعداد انگشت شماری از متخصصان پزشکی یک لحظه ی تاریخی محسوب می شد. برای سالها جراحی میکروسکوپی تارهای صوتی کاری خطرناک تصور میشد (در سال 1997 یک جراحی ناموفق صدای آسیبدیده ی جولی اندروز را از درمان دورتر کرد). هر بار که حرف این جراحی برای خواننده ای پیش می آمد، بیشتر از خطری که سلامتیاش را تهدید می کرد، از آسیبی که به حرفه اش می زد، می ترسید. هر خواننده ای در دنیای اجرای برنامه ی زنده بهتر است به عنوان خواننده ای با صدای جوان و سالم دیده شود تا با صدایی خوب ولی تارهای صوتی جراحی شده.
حالا ادل از نشانه و علایم این عارضه دور شده و در این سالها کسب و کار زیتلز و بسیاری از همکارانش حسابی رونق گرفته است. آنها کمبود بیمار ندارند؛ در واقع، بین افرادی که در اجراهای زنده فعالیت می کنند، بیماری همه گیر آسیب تارهای صوتی وجود دارد. زیتلز، کسی که بخش عمومی جراحی حنجره و توانبخشی صدا در بیمارستان ماساچوست را هدایت می کند، علاوه بر جراحی ای که روی حنجره ی ادل انجام داد، تارهای صوتی بیش از 700 هنرمند صحنه گردان را از جمله سم اسمیت، لایونل ریچی، بونو و شر، مایکل بوبلی، کیت آربان، مگان ترینر و سلن دیون که تور کنسرت هایشان را برای جراحی ترمیمی تارهای صوتی کنار گذاشته بودند، ترمیم کرده است. به نشانه ی این که چقدر نگرش ها به جراحی تغییر کرده، سم اسمیت و بوبلی هر دو اخبار مربوط به جراحیشان را از طریق اینستاگرام به طرفدارانشان رساندند.
امروزه اطلاعات دقیقی از تعداد صحنه گردانانی که طی سال ها زیر تیغ جراحی رفته اند، وجود ندارد. اما برخی از جراحان تخمین می زنند که جراحی تارهای صوتی روی هزاران خواننده ی پاپ و راک و کلاسیک انجام شده است و ستارگان تئاتر موزیکال هم از این جراحی بی بهره نبوده اند. این روزها بازتاب اجراهای لغو شده در شبکه های اجتماعی به شدت به صنعت در حال تکاپوی موسیقی ضربه می زند. زمانی که ادل از دو اجرای باقیمانده اش در ویمبلی دست کشید، 200 هزار بلیت باید بازپرداخت می شد و هنوز هم مشخص نیست آیا او می تواند دوباره تور کنسرت برگزار کند یا نه.
زیتلر پس از جراحی سال 2011 ادل، بسیار مشهور شد و مانند ستارگان هالیوود مورد توجه خبرنگاران قرار گرفت. به طوری که مدام از وضعیت درمان ادل از او میپرسیدند و او هیچ گونه اطلاع دقیقی نمی داد، تا این که بالاخره در برنامه ی جان اسنو که از کانال چهار پخش می شود، گفت «صدای جراحی شده ی ادل نرمتر از گذشته به گوش می رسد».
در حالی که رسانه ها در حال جشن گرفتن عمل معجزه آسای او بودند، یک زن در صنعت موسیقی صدای مخالفی برآورد. به عقیده ی لیزا پگلین، خواننده ی سابق اپرا که مربی صدا شده بود، زیتلز تنها به یک درمان ساده ی موقتی که چندان هم فراتر از زمان خودش نبود، دست پیدا کرده بود و ادل بار دیگر مجبور خواهد شد که از صحنه پایین بیاید و به اتاق جراحی بازگردد. پگلین و ماریانا بریلا حتی حاضر بودند با این پیش بینی اعتبار خود را زیر سؤال ببرند. آنها اظهار میکردند که اثر زخم ناشی از آسیبهای صدا بزرگتر از آن است که با جراحی میکروسکوپی رفع شود.
پگلین در نشریه ی کوچک تجاری اینترمتزو چنین نوشت: «چه تعداد جراحی دکتر زیتلز در نظر دارد بر روی ادل یا هر کس دیگری انجام دهد؟ پس از جراحی، جز این که خواننده تغییرات بارزی در خود ایجاد کند، بازگشتن به صحنه آیا به معنی بازگشتن به همان سوءاستفاده از صدا نیست که در ابتدا او را به تخت بیمارستان کشاند؟ کنسرت ها – آسیب – عمل جراحی – استراحت – کنسرت ها – آسیب – عمل جراحی… آیا زندگی یک خواننده ی حرفه ای این است؟»
زمانی که ادل شب های آخر تور اخیرش را لغو کرد، پگلین و بریلا ناراحت شدند، اما حرفشان ثابت شد. برای بیش از یک دهه آنها با پشتکار به دنبال تحول در راهی بودند که تقریباً هر صحنه گردان مدرنی برای استفاده از صدایش آموخته است. پس از سال ها تحقیق طاقت فرسا در آرشیوهای موسیقی، مجله های علمی و کلاس های درس، بریلا و پگلین می گویند که می توانند چیزی را ارائه دهند که علم پزشکی در ارائه ی آن شکست خورده است: یک راه حل دائمی برای درست کردن فرسودگی صدا.
راه حل آنها مستلزم احیای یک روش آوازخوانی است که تقریباً فراموش شده و نه تنها شنیدن آن گوش نواز است، بلکه برای حنجره هم روشی آسان است. بعضی از مراجعان قدیمی آن را برای من مانند نوعی از اکسیر جوانی توصیف کرده اند. اما راه حل آنها بدون جنجال هم نیست، زیرا بر تئوری برانگیزنده ای بنا شده که دستاورد بزرگی در میان کادر کوچکی از استعدادهای جهانی بوده است که میگوید «همه ی ما کاملاً اشتباه می خواندیم؛ حتی ادل».
خواندن فرآیند پیچیده ای است. هر اجرای آوازی شامل صدها هزار برخورد در گلو است. تارهای صوتی که به عنوان رشته های صوتی نیز شناخته می شود، یک جفت از نوارهای نی مانند هستند که درون حنجره یا جعبه ی صدا قرار دارند. آنها مانند استخوان جناق شکل گرفته اند و شامل متراکم ترین بافت رشته های عصبی در بدن هستند. زمانی که در سکوت هستیم، تارها به منظور تسهیل تنفس از هم باز می شوند و زمانی که می خوانیم یا صحبت می کنیم، هوا از ریه ها به بالا کشیده میشود و لبه ی تارهای صوتی در حرکت سریع برخوردی به هم می رسند. هوا سبب میشود که تارها نوسان کنند و صدا بسازند و هرچه ارتعاش بزرگتر باشد، فرکانس بالاتر است. زمانی که یک خواننده ی سوپرانو نت های بالا را اجرا میکند، تارهای صوتی اش هر ثانیه 1000 بار به هم برخورد می کند تا انفجار هوا به موسیقی ای تبدیل شود که قدرتش برای خردکردن شیشه کافی است.
زیبا خواندن به تارهای صوتی نرم نیاز دارد، اما تمام آن برخوردها به یکدیگر می تواند لطافت آن را از بین ببرد و به جراحت های کوچک منجر شود. در طول سالها استفاده ی سنگین، گره ها، پلیپ ها و یا کیست هایی روی تارهای صوتی شکل می گیرند و صدای ایجاد شده را ناهموار میکنند. برای یک خواننده، اغلب، نخستین نشانه ی بروز این مشکل لرزیدن صداست. کوک از گام خارج می شود، زیرا تارهای صوتی نوسان طبیعی و قابلیتشان را در ایجاد رزونانس مناسب از دست می دهند. سپس در آن جا روی یک نقطه از گام حفره ای است که تارهای صوتی از ایجاد رزونانس مناسب در آن ناتواناند و هرچه بیشتر تلاش کند آن نت ها به صورت خشک ادا می شوند یا حتی بدتر از آن، به شکل یک نفس بریده ی کم صدا به گوش می رسند.
پیش از این شنیده نمی شد که یک خواننده با صدای معیوب برنامه اجرا کند، اما به تازگی دنیای اپرا ناباورانه سه حادثه را شاهد بوده که در آنها ستارگانی همچون رونالدو ویلازان، الکساندر آنتوننکو و روبرتو آلاگفا در میان اجرا در حالی که قادر به ادامه دادن نبودند، مجبور شده اند صحنه را ترک کنند. بعضی از خوانندگان اپرا از علائم سالیانه ی سرماخوردگی شکایت دارند، از تزریق های قانونی استروئیدی و داروهای دیگری که اغلب برای خوانندگانی که در حین اجرا دست و پا میزنند، استفاده می شود. اما خواندن در این وضعیت می تواند باعث از هم پاشیدن و خونریزی جراحات شود و زخم های نابودکننده ای ایجاد کند؛ همان اتفاقی که در سال 2011 بر سر ادل آمد.
متخصصان صدا عوارض فیزیکی بر صدای خوانندگان و صحنه گردانان را به آنچه ورزشکاران متحمل می شوند، تشبیه می کنند. جراحی روی تارهای صوتی خواننده ی حرفه ای در نظر آنان مانند بازسازی رباط زانوی یک فوتبالیست است. تئاترهای پر از گرد و خاک، کابین خفه ی هواپیما، الگوهای نامنظم خواب و غذای نامناسب، استرس ناشی از قراردادهای غیرمنصفانه همه بر روی تارهای صوتی اثر میگذارند. به تمام این ها مخاطرات حرفه ای را هم اضافه کنید. دست کم در اپرا و موسیقی کلاسیک، وقتی هنرمندان نقش هایی می گیرند که لازم است بالاتر از میانگین طبیعی صدایشان بخوانند، تارهای صوتیشان به شدت آسیب پذیر و مستعد پذیرش جراحت می شوند.
در 1986 ویل کراچفیلد، رهبر ارکستر، معلم صداسازی و منتقد نیویورک تایمز از این که فرسودگی صدا حرفه ها را کوتاه می کرد و باعث کاهش قدرت اپرا می شد، اظهار تأسف کرد. «به طوری که حضار به ضرورت خودشان را به شنیدن صدا در شرایط ضعیف عادت میدهند.» پس از آن کراچفیلد دید که خواننده ها در سی سالگی به اوج می رسند و سپس شروع به سقوط می کنند. اما ادل، ترینر و اسمیت همگی در اوایل دهه ی دوم زندگیشان متحمل جراحی حفظ کنند هی حرفه شان شدند. فرسودگی صدا آماتورها را هم آزار می دهد. یک معلم کهنه کار ایتالیایی به من گفت که هنرجویان دختری که در اوایل دهه ی دوم زندگیشان می خواهند مانند ادل یا ویتنی هوستونِ جوان بخوانند، آنهایی هستند که به نودل صدایی مبتلا می شوند. معلم موسیقی دیگری به من گفت که به تازگی مجبور شده به هنرجوی ده ساله اش دستور دهد که خواندن را متوقف کند و تارهای صوتی آسیب دیده اش را به یک متخصص نشان دهد.
افزایش آسیب های خوانندگی به تغییر آنچه ما خوب خواندن در نظر می گیریم، مرتبط است. در تمام سبک ها باور این که صدای بلندتر بهتر است، عادی شده (یکی از دلایلی که ادل به چنین ستاره ی بزرگی تبدیل شده این است که صدای بلندی دارد)، در نتیجه خوانندگان بیش از هر زمان دیگری به تارهای صوتیشان فشار می آورند که همین امر به سقوط آنان می انجامد.
نتایج جدید تحقیقات پزشکی روی دلایل ایراد در تکلم یا ناتوانایی در ایجاد صدای مناسب بیانگر این هستند که استفاده ی نادرست از صدا در کشورهای غربی به شکل شگفت انگیزی در مشاغلی که به صدا بستگی دارند، از معلم های مدرسه گرفته تا خوانندگان اپرا متداول است. آگاهی از این مشکل در حال افزایش است، اما همان طور که مورد ادل ثابت کرد و مطالعات دیگر نیز نشان می دهند، عمل جراحی لزوماً درمان پایداری در این خصوص نیست.
بریلا و پگلین سال هاست به این موضوع اشاره کرده اند که «شما نمی توانید به سادگی مسئله را با کنارگذاشتن نشانه ها حل کنید». بریلا معتقد است که «این یک مشکل موتوری است. خواننده باید بفهمد این راهی است که شما موتورتان را به کار می اندازید؛ در واقع، تکنیکی است که از آن برای خواندن استفاده می کنید. اگر موتور را درست نکنید، این اتفاق دوباره می افتد».
تئاتر لانواوا فنیچه یک خانه ی اپرای قرن نوزدهمی است که در سبک نئوکلاسیک بر فراز شهر مرتفع اوسیمو در ایتالیای مرکزی در کنار دریای آدریانیک ساخته شده است. در لابی بزرگ ساختمان، پلاک سنگ مرمری به یادبود شبی در سال 1927 قرار دارد؛ زمانی که تنور ایتالیایی بنیامینو جیلی، یکی از بااستعدادترین افراد دورهی خودش، در این مکان برنامه اجرا کرد. جیلی در طی پنج دهه فعالیتش تالارهای کنسرت در سراسر اروپا و آمریکا را پر کرد.
بریلا و پگلین میگویند جیلی نماد سبک آوازخوانی خالص و طبیعی است و وصفکنندهی دورانی که تقریباً خبری از آسیب های خوانندگی نبود. آنها یک استودیوی کوچک آموزشی در بنبستی پایینتر از لانواوا فنیچه دارند. بریلا یک سوپرانوی دراماتیک با صدای بیپرواست. او که به عنوان یک خوانندهی سوپرانوی نوجوان در پنسیلوانیا، سرزمین زغال سنگ بزرگ شد، برای اولین بار، بیش از پنجاه سال پیش با شکنندگی صدای انسان روبهرو گردید. آن جا دکتری او را با مشکلی رایج در میان خوانندگان جوان با صدای بلند تشخیص داد؛ تارهای صوتی او به شکل مناسبی به هم نمیرسیدند. او در خود خلائی داشت. طی دههها او حدوداً در بین سی معلم از جمله اسطورههایی مانند آنتونیو تونینی و الن فائول چرخید و تلاش کرد آوازخوانی در سبکی مشابه جیلی را یاد بگیرد که در طول سالهای متمادی سراسر قدرتمند، واضح و پایدار بود.
بریلا پگلین را که یک خوانندهی سوپرانو بود و در کنار بریلا ریزنقش به نظر میرسید، در حالی ملاقات کرد که در دانشگاه موسیقی ایندیانا در رشتهی آواز درس میخواند. آن دو با عشقی که به اپرای ایتالیایی داشتند و ناامید از روش آوازخوانیای که حتی در کلاسهای معلم افسانهای مارگارت هرشاو تدریس میشد، با هم عجین شدند. آنها احساس میکردند که غولهای آموزش موسیقی کلید دیرپایی صدا را در دست ندارند. پس مصمم شدند تا خودشان به این راز پی ببرند.
در سال 1977، بریلا بورسیهی معتبر فولبرایت را برای سفر به ایتالیا با هدف تحقیق پیرامون پیداکردن روش زیبا خواندن بدون خطر جراحت برنده شد. در آن جا آواهای بینقصی از صداهای خوانندگان سالخوردهی اپرا شنید که هنرشان را اوایل قرن بیستم آموخته بودند. آن طور که به نظر میرسید این خوانندگان سالخورده بی هیچ زحمتی آواهای موسیقایی شفاف و قدرتمندی تولید میکردند و بسیاری از آنها هنوز هم در شصت، هفتاد و هشتاد سالگی از عمرشان با همان توان اجرا میکردند. در نظر بریلا آنها کلید دیرپایی صدا را در دست داشتند که برای خوانندگان امروزی گم شده است.
طولی نکشید که پگلین هم در رم به او ملحق شد و هر دو روزانه چندین ساعت از وقتشان را در آرشیو ملی صدا میگذراندند و به رکوردهای قدیمی گوش میدادند. همچنین در کتابخانهها در جستجوی نوشتههایی بودند که دربارهی چگونگی تغییر تکنیکهای خواندن کلاسیک و اپرایی در طی قرنها بحث میکرد. در نتیجهی تلاششان به استعدادهای بزرگی تبدیل شدند. زمانی که در حال تحقیق نبودند، در بسیاری از خانههای اپرا و تالارهای موسیقی بزرگ ایتالیا و اتریش به اجرا میپرداختند. بدین ترتیب در محضر استادان بیشتری قرار گرفتند و آنها را با سؤالاتشان بمباران کردند. آنها همچنین در پی سایر ستارگان سالخوردهی اپرا، معلمها و رهبران ارکستر بودند.
تحقیقاتشان نتیجهی شگفتانگیزی را به بریلا و پگلین نشان داد: مسئولیت زوال صدای امروز بر عهدهی وردی، واگنر و پوچینی است. این سه آهنگساز بیانگر احساسات موسیقی پاپ در زمان خود بودند. به زعم محققان موسیقی، این سه نفر توانستهاند صدای خوانندگانشان را در جهت محدودیتهای جدید به چالش بکشند تا فراز و فرود عواطف را در صدایشان در اختیار بگیرند. به عروس نوجوان ژاپنی در اپرای ماداما باترفلایِ پوچینی فکر کنید که قلبش شکسته و با ناامیدی نظارهگر دریاست که عشقش برگردد. یا فراخوان مهیب جنگ والکریها در اپرای رینگ سایکلِ واگنر.
اگر قرار است شخصیت اصلی نمایش را بکشید، به خشم و ترحم واقعی روی صحنه نیاز دارید. اما بریلا و پگلین چیز متفاوتی شنیدند؛ سبک آوازخوانی پر از عاطفه و احساس که وردی و واگنر در اواخر قرن 19 آن را متداول کردند و پوچینی تا قرن 20 آن را به شکل تقویتشدهای پیش برد، به گونهای که در تمام سبکهای آوازی و اجراهای عمومی نفوذ کرد و هر دهه که میگذشت به شکل شدیدتری رشد میکرد. برای روشنشدن موضوع، زمانی که من این دو نفر را در اوایل تابستان ملاقات کردم، پگلین از کتابخانهی تحقیقاتشان پروندهای را بیرون کشید که حاوی یک سری عکس بود. نخستین عکس از اسطورهی ایتالیایی تنور، انریکو کاروزو در سال 1920 در حال خواندن گرفته شده بود. به نظر میرسید حتی زمانی که دوربین فلاش میزند، کاروزو از خودش لذت میبرد؛ گویی با یک دوست صحبت میکند، نه این که بر سر حضار زوزه بکشد. به گفتهی پگلین، «این آواز طبیعی است».
همان طور که عکسها را نشان میداد، به زمان حال سفر کردیم و به دههی معاصر رسیدیم. عکسهای خوانندگان معاصر – از جمله خوانندهی تنور، رولاندو ویلازان کسی که از جراحتهای گوناگون صدا رنج میبرد – شبیه عکسهای فیلمهای ترسناک به نظر میرسیدند؛ در حالی که با دهانی کاملاً باز فریاد میزدند، چشمهایشان برآمده و رگهای گردنشان بیرون زده بود و هیچ کدام حالت آسودهی کاروزو را نداشتند.
کاروزو و جیلی صداهای بزرگ و افسانهای تولید میکردند، اما با تلاشی که شاید در نظر صحنهگردانان امروزی به عنوان کاری ضعیف مورد تمسخر قرار بگیرد. صدای ضبطشدهی کاروزو را در سال 1916 که سوله میو میخواند، با اجرای سال 2010 ویلازان مقایسه کنید. کاروزو قدرتمند است، اما نه آن اندازه قدرتمند که موجب تداخل اشعار شود و واژهها را گنگ و نامفهوم بکند. حتی در اوج آواز تکنفره هم کشش سازهای زهی را تحت تأثیر قرار نمیدهد. بریلا و پگلین تنها به این تقابل اکتفا نکرده بودند و میخواستند روش آوازخوانی کاروزو و معاصرانش را نیز مهندسی معکوس کنند.
در سال 1983 بریلا، ماریا کاربونهی ایتالیایی، سوپرانوی اپرایی بازنشسته را متقاعد کرد که با آنها کار کند. کاربونه حدوداً هشتاد ساله بود، اما هنوز هم صدای قدرتمندی داشت. در حالی که کاربونه میخواند، بریلا شکم کاربونه را بغل کرد تا بتواند حس کند که چه اتفاقی درون بدنش رخ میدهد. کاربونه با یک آواز یکنفره از توسکا شروع کرد. در حالی که صدایش بالاتر میرفت و نتهای بالاتر و بالاتری را اجرا میکرد، چشمهای بریلا از تعجب گرد شده بود. او گفت که «میتوانستم آن تیک، تیک، تیک را احساس کنم. فقط حرکت و آزادشدن طبیعی دیافراگم بود و هیچ اتفاق دیگری نمیافتاد». قفسهی سینهی کاربونه در حالی که میخواند، مانند بالون باز نمیشد و از آن فروبردن عمیق هوا که در خوانندگان با صدای بلند امروزی رایج است، هیچ خبری نبود. و یک نکتهی شگفتانگیز دیگر این که حرکت دیافراگم کاربونه در حال خواندن به آرامی و به وزن صحبت کردنش بود. پگلین گفت: «این دقیقاً کشف چگونگی وضعیت یک خوانندهی بینقص بود.» بریلا اضافه کرد: «تمام معلمهای من در زندگی برای اغراقآمیزکردن تنفس و جهش به نتهای بالایی با ایجاد بلندترین صدا مدام میگفتند «باز کن، باز کن، باز کن»، در حالی که کاربونه دقیقاً عکس این قضیه را نشان میداد.» آنها تشخیص دادند ریشهی مشکلات در کلاسهای درس است. «بسیاری از دانشآموختگان از کنسرواتوارها فارغالتحصیل میشوند، در حالی که نمیدانند چگونه بخوانند و همین امر منجر به جراحت آنان میشود.» بریلا گفت: «ما باید این کار را متوقف کنیم. این به جای پا بر روی سر راهرفتن است!»
فقط خوانندگان نیستند که در زندگی حرفهای خود با زوال تارهای صوتی تهدید میشوند. در سال 1983 بازیگر ایتالیایی، مادالنا کریپا موقتاً صدایش را در خونینترین کار شکسپیر، تیتوس آندرونیکوس از دست داد. او نقش تامورا، ملکهی مغلوب گاتها را بازی میکرد. پس از این که پسر تامورا در مقابل چشمانش به قتل رسید، کریپا گفت که «آن ضجههای خارج از کنترل را رها کردم»، اما برای دقیقهای خط بعدی نقش از دهانش خارج نمیشد. این اولین بار در طول حرفهی بازیگریاش بود که تارهای صوتیاش او را مغلوب کرد. او به من گفت «رنجی که کشیدم، توصیفناپذیر بود.»
این رنج بیش از یک دهه ادامه یافت. صدای کریپا دیگر مانند گذشته چندان شفاف و پرطنین نبود و دردی سوزان حنجرهاش را آزار میداد. پس از ملاقاتهای متعدد با مربیان صدا و متخصصان حنجره با تشخیصی مواجه شد که تمام صحنهگردانان از آن وحشت داشتند؛ نودلهای روی تارهای صوتی. تزریق کورتیزونها و تمرینهای صدا به اندازهای مؤثر بود که او را به صحنه بازگرداند، اما اعتماد به نفسش کاملاً از بین رفته بود. او به خاطر میآورد زمانی را که به خودش میگفت: «یعنی تو هنوز نمیدانی چطور از صدایت استفاده کنی؟ واقعاً مأیوسکننده است.» در آن هنگام در سال 2002 به پیشنهاد یکی از بازیگران همکارش، کریپا به ملاقات بریلا و پگلین در استودیو اوسیمو رفت.
برخلاف پزشکان، بریلا و پگلین دستگاه لارنگوسکوپی که به آنها اجازه میدهد درون حنجره را به دقت نگاه کنند، ندارند. اگر کسی با جراحاتی پیش آنها بیاید، آنها با گوششان مشکل را بررسی میکنند. آنها یک نت سبک میخوانند و از شاگرد میخواهند دقیقاً مطابق آن بخواند. سپس میتوانند پاسخ را دقیقاً جایی که از کوک خارج است، بشنوند؛ جایی که آسیب روی تارهای صوتی مشخص میشود. (زمانی که با جراح ادل، دکتر زیتلز صحبت میکردم، او چیزی مشابه را نشان داد. خواندن یک الگو برای مشخصکردن این که کجا تارهای صوتی آسیب دیده است. یک اختلال، در نتیجهی سالها و ساعتهای طولانیِ کلاس درس.)
لحظهای که کریپا سلام کرد، بریلا و پگلین متوجه شدند ایراد بزرگی در صدایش وجود دارد. از خودش تنش بروز میداد، مانند این که خودش را برای یک درگیری آماده کند و قبل از صحبتکردن نفسهای عمیقی میکشید. بریلا و پگلین اغلب این مشکل را در خوانندگان میبینند. تارهای صوتی آنها عادت کرده که مقادیر بزرگی از هوا به سمتشان پرتاب شود، طوری که تارهایشان بدون آن نیرو کار نمیکند. پگلین به من گفت که «وقتی شروع به تحت فشار قراردادن میکنید، دیگر محکومید که تا آخر عمرتان فشار بیاورید؛ مگر این که راه جدیدی برای انجامدادنش بیابید».
بریلا و پگلین در استودیوی خود به کریپا گفتند روی پشتش دراز بکشد و یک سری از نتهای بالا را بخواند. صدایش مثل یک جیغ ضعیف بود، گویا داشت هوا را به آرامی از دهانهی یک بادکنک آزاد میکرد. وقتی از کریپا خواسته شد آنچه را که پگلین «دوی بالای خطوط حامل» مینامد، دوباره بخواند، اعتراض کرد که نمیتواند آن نت بالای گام را اجرا کند. در نهایت امتحان کرد و توانست صدای ضعیفی همراه با پایداری بیشتری ایجاد کند. از شنیدن صدای خود اشک شوق در چشمانش حلقه زد و نتوانست جلوی گریهی خود را بگیرد «این صدای من است… صدای من».
بریلا و پگلین معتقدند که میتوانند از طریق تمرینهایی که قصور گذشته را جبران میکنند، مشکلات تارهای صوتی را به شکل طبیعی بازگردانند. هدف آنها برانگیختن تارهای صوتی دقیقاً در جایی است که به شکل مناسب به هم نمیرسند. ضمن این که عادتهای بدی چون فروبردن حجم بزرگ هوا، تنش حنجره و عضلات گردن، بازکردن اغراقآمیز دهان و اصرار در فریادکشیدن در نتهای بالا را که شاگردان پیش از این آموخته بودند و باعث بهوجودآمدن تمام این مشکلات شده بود، از آنان دور میکنند.
در آنچه بریلا و پگلین ادعا دارند که قادرند انجام دهند، محدودیتهایی نیز برای یک هنرمند بیمار وجود دارد. پگلین به من از زمانی گفت که در حال تماشای اجرای یک خواننده روی صحنه بود و میتوانست حس کند که مشکل خیلی بزرگی وجود دارد. پس به خواننده پیغام داد که لازم است به سرعت به یک پزشک متخصص مراجعه کند. خواننده نیز همین کار را کرد و پزشک تشخیص داد که با نوعی از سرطان حنجره درگیر است.
البته ناگفته نماند که دستاوردهای بریلا و پگلین در موارد دیگر تا حدودی شهرت جهانی برای آنها به ارمغان آورده است. بازیگر ایتالیایی، مونی اویدیا یکی از نخستین داستانهای موفقیت این دو با افراد نامدار بود. اویدیا در اواسط چهل سالگیاش هر ساله بیش از 250 نمایش در اروپا و آمریکا اجرا میکرد، اما ناگهان در 48 سالگی تصمیم گرفت که حرفهی نمایش را کنار بگذارد، زیرا صدایش خشک و گوشخراش شده بود و از نظر فیزیکی زمان اجرا درد زیادی را تحمل میکرد. او به خاطر بازگرداندن صدا و حرفهاش بریلا و پگلین را تأیید میکند. «آنها زندگیام را نجات دادند.» امروز در 71 سالگی مانند یک گاو نر روی صحنه میرود و میتواند سه ساعت بیوقفه اجرا کند.
در ماه می در استودیوی بریلا و پگلین واقع در اوسیمو، با یک خوانندهی سوپرانوی مشتاق به نام امانوئلا اَلبنسی ملاقات کردم که در حال تمرین دوئتِ پرحرارت «می ولتِ فیرا» از اپرای کمیک دن پاسکوآله اثر گایتانو دونیزتی بود. تعداد انگشتشماری هستند که برای متدهای خوانندگی، استاندارد قائل میشوند و بیشتر معلمان از این موضوع که بسیاری از همکارانشان صرفاً به خاطر صدایشان پیشنهاد کار دارند، نه به خاطر دانششان شکایت دارند. بریلا و پگلین به دقت در اینترنت جستجو میکنند تا ویدئوهای آموزشی مورد نظر خود را بیابند. برای نمونه، یکی از ویدئوها نشان میدهد که یک مربی سوپرانو در اجرای آواز یکنفره هنرجویش را وادار میکند به منظور تولید حجم صدای بیشتر دهانش را بازتر و بازتر کند و تا زمانی که نتواند مشتش را در دهانش فرو کند، راضی نمیشود.
در عین حال که البنسی راحت آواز میخواند، اما نتهای بالا را با قدرت اجرا میکرد و همان طور که به صحنهی آخر «تشکر» میرسید، انتظار داشتم یک لحظهی رعدآسا و خانهخرابکن را شاهد باشم، اما در چهرهی او هیچ تغییری جز لبخند همیشگیاش دیده نمیشد. درست در همین لحظه به یاد عکس انریکو کاروزو افتادم که با همین آرامش میخواند. در گوش بریلا گفتم که «این اولین باری بود که توانستم تکتک شعرها را با این قدرت بالای اپرایی متوجه شوم» و او گفت «همان طور که گفتم مشکل را حل کردهایم».
اما هنوز این پرسش باقی است: آیا رویکرد بریلا و پگلین میتواند هنرمندانی مانند ادل را با ترغیب به روش طبیعیتر آوازخواندن به طور دائمی درمان کند؟ استیون زیتلز چنین رویکردی را مردود میداند و در دفاع از ادل و دیگر بیمارانش در برابر این استدلال که تکنیک بد به مشکلات صدایشان منجر شده، میگوید: «مردم تصور میکردند که اگر شما به یک جراحی نیاز دارید بدین معنی است که نمیدانید چگونه بخوانید. افرادی که من میبینم، میدانند که چطور بخوانند!»
زیتلز بر این باور است که متخصصان پزشکی از جمله خودش در مقایسه با سایر حرفههای مرتبط با فیزیک انسانی به طور فزایندهای برای هنر پراهمیت شدهاند. او میگوید: «هر کار عضلانیای اگر برای مدتی طولانی انجام شود، در نهایت عوارضی به همراه خواهد داشت. اما آنچه در این میان اهمیت دارد این است که ما در بازگرداندن سلامتی مردم روز به روز بهتر میشویم.»
درمانگران صدایی (وکالتراپیست) که آموزشهای ویژهای دیدهاند نیز صحنهگردانان را از طریق آموزش صدا به وضعیت سلامت بازمیگردانند، اما متخصصان پزشکی فقط برای جراحتهای جزئی صدا از جمله نودلهای کوچک این مورد را توصیه میکنند، در غیر این صورت آنها به شدت معتقدند جراحی بهترین درمان است. تحمل چنین نگرشی برای بریلا و پگلین که هنرمندان جهانی و نامدار را درمان کردهاند – از جمله خوانندهی جز، ماریا پیادویتو که از کیست تارهای صوتی رنج میبرد – چندان خوشایند نیست. البته در مورد این خواننده پزشکان هیچ وقت جراحی را توصیه نکردند، اما اغلب حتی در موارد خوشخیم نیز پزشکان بیمار را به سمت تیغ جراحی سوق میدهند. در این زمینه پگلین میگوید: «واقعاً مسخره است، صنعتی شکل گرفته که یک سوی آن خوانندگانی هستند که در حین خواندن به خودشان آسیب میزنند و در سوی دیگر، افرادی که آنها را درمان میکنند.»
یکی دیگر از جراحان مشهور حنجره، دکتر رابرت ساتالوف، کسی که جراحی اصلاحی صدا را روی بسیاری از برندگان جایزهی گرمی از جمله پتی لوپون انجام داده، بر این باور است که جراحی راه معقولی برای حفظ سلامتی خوانندگان نیست، اما در عین حال معتقد است که «همراه با آموزش صحیح خطرات ناشی از تکنیک نامناسب خواندن میتوان مردم را برای زمان بیشتری روی صحنه نگه داشت. ولی در نهایت میگوید: «آیا این روش پاسخگوست؟ نه، و احتمالاً هرگز هم نخواهد بود.» ساتالوف هم مانند زیتلز یک قیاس ورزشی را ملاک قرارداد و توضیح داد که به هر حال جراحت اجتنابناپذیر است و «این زمانی است که خوانندگان در مطب من حاضر میشوند».
برخی از معلمان کنسرواتوار در ایتالیا رویکرد آوازخوانی طبیعی بریلا و پگلین را رد می کنند و این دو و پیروانشان را همانند مرتدها می دانند. در طول زمان این دو نفر دشمنانی پیدا کرده اند. در سال 2011 فراخوان آموزشیِ مجموعه ای از کلاس های پیشرفته در کنسرواتوار موسیقیِ سانتا سیسیلیای رم با مخالفت نسبتاً فراگیر هیئت علمی مواجه شد. با وجودی که کلاس ها در بین دانشجویان محبوبیت داشت، اما بسیاری از استادان نمی خواستند آنها در آن محیط آموزشی حضور داشته باشند. رئیس سابق سانتا سیسیلیا به من گفت به یاد نمی آورد که هیچ خصومت آشکاری نسبت به آنها شده باشد، اما بحثی را که بریلا و پگلین بین دانشجویان و هیئت علمی به راه انداختند، خوب به یاد می آورد. سیلوستری گفت: «متأسفانه زمانی که شما رویکرد جدیدی را به کنسرواتوارها می برید، چنین چیزی رایج است. آن جا محیط های محافظه کاری است.» الیزابت آبری، نایب رئیس پرنفوذترین سازمان استادان آواز، انجمن معلمان آواز ایتالیایی، انتقاد بریلا و پگلین را «وحشتناک» می داند. به گفته ی او «هدف اصلی سازمان و همتایان آن در انگلستان و آمریکا تعلیم مربیان به وضوح در جهت این است که به صدا آسیب نزنند».
در حال حاضر زیتلز بر روی درمان پیشرفته ی مشکل تکلم کار می کند. هر فردی که به شدت به صدای خود متکی است – مانند معلمان مدرسه، مجریان برنامه های زنده ی تلویزیونی، مسئولان پذیرش و فروش، سخنرانان، وکلا و… – در مقابل ابتلا به خروسک مزمن و گرفتگی صدا به شدت آسیب پذیر است. یکی از نوآوری های درمانی زیتلز، قراردادن یک زیست ماده – یک ژل با روش کاشت (ایمپلنت) – در بافت آسیب دیده ی تارهای صوتی به منظور ترمیم انعطاف پذیری آنهاست. او که این نوآوری را به عنوان یک موفقیت بالقوه ی بزرگ می داند، در سال 2015 در یک مصاحبه ی خبری اعلام کرد: «چیزی که روی تارهای صوتی قرار می دهید، به اندازه ی همان چیزی که از روی آن برمی دارید، اهمیت پیدا خواهد کرد.»
اما برخی از شاگردان بریلا و پگلین بدون چنین مداخله ای به هدفشان می رسند. از جمله این افراد مادلنا کریپا کسی است که در 59 سالگی در حرفه ی خود می درخشد. صدای مادلنا از 15 سال پیش، زمانی که کارش را با بریلا و پگلین آغاز کرد، آسیب ناپذیر شده است. در ماه می سال گذشته او تورL’Allegra vedova را با تحسین منتقدان به پایان رساند؛ یک اپرای تکنفره بر اساس اپرای 1905. او هر شب به مدت 75 دقیقه خواند و دو نقش را بازی کرد؛ صدای باس دنیلو و صدای زیر آنا. منتقدان تحت تأثیر قرار گرفتند و یک صدا اذعان داشتند که کریپا هنوز هم خواننده ی درخشانی است.
با تمام این اوصاف، ادل یکی از شخصیت های نادر در دنیای هنر است و صدای منحصر به فرد و داستان او به قدری بزرگ است که بسیاری از مردم بر این باورند که آنچه او برای اصلاح جراحت اخیرش انجام می دهد (یا نمی دهد)، تعیین کننده ی رویکردهای آتی محافظت از صدا خواهد بود.
در یکم جولای، زمانی که خبر لغو شدن کنسرت های ادل پخش شد، پگلین یک پیام واتزاپ برای من فرستاد. او که از پوشش رسانه ها ناامید شده بود، با یادآوری این که جراحی اصلی ادل در سال 2011 پیروزی بزرگ روابط عمومی برای جراحی میکروسکوپی تارهای صوتی بود، ابراز نگرانی کرد و گفت که پیام شکست آتی ادل احتمالاً این خواهد بود که «نگران نباشید… جراحی دوم یا سومی این ستاره را به روی صحنه بازخواهد گرداند». او با اشاره به این که چگونه مردم از همان ابتدا در زمینه ی آواز خواندن به صورت نادرست آموزش می بینند، نوشت: «آنچه موضوع را بدتر می کند این است که این افراد بی صلاحیت هستند که در صدد متقاعد کردن افرادند که تنها راه ادامه دادن جراحی هاست. در حالی که خواننده ها خودشان هنوز دربارهی موضوعهای پیش پا افتاده سفرهای هوایی، یادداشت ها، آلرژی ها و استرس صحبت میکنند،#elephantinthroom [اشاره به مشکلی که هیچ کس نمی خواهد درباره ی آن حرف بزند] هشتگ خوبی خواهد بود!»
چند ساعت بعد او پیام دیگری برایم فرستاد. او نگران وضعیت ادل بود و می خواست به هر ترتیبی به او کمک کند. «ما می دانیم چطور مشکلات ادل را (بدون جراحی) به طور دائمی حل کنیم. اگر فقط می توانستیم با او صحبت کنیم.»
منبع:
نوشته ی برنارد وارنر
ترجمه ی روزبه مجیدیان
ویرایش و بازبینی ترجمه: آزیتا جمشیدنژاداول
15 دیدگاه
سمعک
سپاس از وبسایت خیلی خوب و مفیدتون
سایت مناقصات
مطالبتون واقعا برای بنده گیرا و جذاب بود مقالات بیشتری در این زمینه قرار بدید تا مطالعه کنیم متشکرم
توری پنجره
بسیار ممنونم
قیمت فروش دستگاه تولید زغال چینی
از اینکه مطالب سایت شمارو مطالعه کردم بسیار لذت بردم
پرستار کودک
از اینکه با سایت شما آشنا شدم خیلی خوشحالم
دوران بارداری
سپاس از اشتراک مطالب فوق العاده خوبتون
برش لیزر فلزات
متشکرم از وبسایت عالیتون
ترجمه متن فارسی به انگلیسی
مرسی از محتوای خوب تون
یو پی اس
سپاس از اشتراک گذاریتون
تالار پذیرایی
سایت به روزی دارید موفق باشید
محافظ آکاردئونی قوی
بسیار سایت خوبی دارید
خرید محافظ آکاردئونی قوی
kave
مطلب باحالی هست و همیشه موفق باشید،لطفا مقاله محصولات ما رو در آدرس لوکس ترین اکاردئون بررسی کنید.
amir
مطلب بسیار مهیجی می باشد و شاد باشید
ابراهيم
مطلب بسیار قشنگی بود و ممنوم از شما،امید دارم مقاله منو در لینک زیر مرغوب ترین حفاظ گوزنی کاوه چک کنید.
خدمات پرستاری در منزل
بسیار عالی و خیلی هم جذاب بود .